ای کاش...!! عطر خوش چای و پولکی برمی گشت آن خاطره ها یکی یکی برمی گشت ای کاش...!! دوباره کودکی روزای جمعه خانه مادربزرگ بازی ها و قصه های شیرین پدر بزرگ برمی گشت...
چون كوه نشستم من با تاب و تب پنهان صد زلزله برخیزد آنگاه كه برخیزم برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش وین سیل گدازان را از سینه فروریزم چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم چون خشم رخ افروزد در صاعقه آویزم ای سایه ! سحرخیزان دلواپس خورشیدند زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم
سخنی با عزیزانم:
مادر عزیزم ومهربانتریم که هر چه آموخته ام ، تو اولین معلم و بهترین استادم بودی وهستی...
پدرعزیز و مهربانم،جانم فدای نگاه پر از مهرت که هرچه دارم از دعای خیر توست...
دختر عزیزتر از جانم...
پسر عزیزتر از جانم...
همسر مهربانم و همیشه همراهم...
این وبلاگ یادگاری است از من تا اگر روزی نبودم؛ مرور بخشی از لحظات عمرم شادی بخش لحظات عمرتان باشد.شروع وبلاگ 1393/10/13