دل که تنگ است کجا باید رفت؟ به در و دشت و دمن؟ یا به باغ و گل و گلزار و چمن؟ یا به یک خلوت و تنهایی امن دل که تنگ است کجا باید رفت؟
پیر فرزانه مرا بانگ برآورد
که این حرف نکوست ، دل که تنگ است برو خانه دوست... شانه اش جایگه گریه تو سخنش راه گشا بوسه اش مرهم زخم دل توست عشق او چاره دلتنگی توست... دل که تنگ است برو خانه دوست... خانه اش خانه توست... باز گفتم: خانه دوست کجاست؟ گفت پیدایش کن برو آنجاکه پر از مهر و صفاست گفتمش در پاسخ: دوستانی دارم بهتر از برگ درخت که دعایم گویند و دعاشان گویم ، یادشان در دل من ، قلبشان منزل من...! صافى آب مرا ياد تو انداخت ، رفيق! تو دلت سبز ، لبت سرخ ، چراغت روشن! چرخ روزيت هميشه چرخان! نفست داغ ، تنت گرم ، دعايت با من! روزهايت پى هم خوش باشد.
از متفاوت بودن نترس! سبک زندگی خودت را داشته باش و حتی اگر نتیجه اش تنهایی بود بدان که تنهایی، بهتر از بودن در میان کسانی ست که تو را درصورتی دوست دارند که
برای آدمها چه آنها که برایت عزیزند و چه آنهایی که فقط دوستت هستند..!! خاطره های خوب بساز... در توانت برایشان خوب باش که اگر روزی هرچه بود گذاشتی و رفتی..!! در کنج قلبشان جایی برایت باشد.. تا هر از گاهی بگویند کاش بودی.. هر از گاهی دستی دراز کنند و بخواهند که همیشه باشی.. همیشه و همه جا دلتنگ بودنت شوند.. می دانم سخت است.. ولی..!! تو همیشه خوب باش... حتی با آنانکه با تو بد کرده اند... روزی می فهمند همان سادگی و بودنت کم نبود...
لازم نیست یکدیگر را"تحمل"کنیم، کافیست همدیگر را"قضاوت"نکنیم. لازم نیست برای"شادکردن"یکدیگر تلاش کنیم، کافیست به هم"آزار"نرسانیم. لازم نیست دیگران رااصلاح"کنیم، کافیست به"عیوب"خود بنگریم. حتی لازم نیست یکدیگر را"دوست"داشته باشیم، فقط کافیست"دشمن"هم نباشیم. آری، در کنار هم شاد بودن و با آرامش زیستن، سخت ساده است!!!
از دیگران شکایت نکنیم بلکه خودمان را تغییر بدهیم، چرا که کفش پوشیدن راحت تر از فرش کردن دنیاست. مبارزه انسان را داغ می کند و تجربه انسان را پخته می کند! هر داغی روزی سرد می شود ولی هیچ پخته اى دیگر خام
انسانها شبیه هم عمر نمی کنند یکی زندگی می کند یکی تحمّل! انسانها شبیه هم تحمّل نمی کنند یکی تاب می آورد یکی می شِــــکند.... انسانها شبیه هم نمی شکنند یکی از وسط دو نیم می شود دیگری تکه تکه... تکه ها شبیه هم نیستند تکه ای یک قرن عمر می کند تکه ای یک روز...
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود
هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد...... دل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟ گله هارابگذار! ناله هارابس کن! روزگارگوش ندارد که تو هی شِکوه کنی! زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را... فرصتی نیست که صرف گله وناله شود! تابجنبیم تمام است تمام!! مهردیدی که به برهم زدن چشم گذشت.... یاهمین سال جدید!! بازکم مانده به عید!! این شتاب عمراست ... من وتوباورمان نیست که نیست!! زندگی گاه به کام است و بس است؛ زندگی گاه به نام است و کم است؛ زندگی گاه به دام است و غم است؛ چه به کام و چه به نام و چه به دام...
زندگی معرکه همت ماست...زندگی می گذرد...
زندگی گاه به نان است و کفایت بکند؛ زندگی گاه به جان است و جفایت بکند؛ زندگی گاه به آن است و رهایت بکند؛ چه به نان و چه به جان و چه به آن... زندگی صحنه بی تابی ماست...زندگی می گذرد...
زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد؛ زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد
***کیک تولد داداش عزیزم که مصادف با شب یلداست.البته به علت
کسالتی که دارم نتونستم اونجوری که دلم می خواست درستش
سخنی با عزیزانم:
مادر عزیزم ومهربانتریم که هر چه آموخته ام ، تو اولین معلم و بهترین استادم بودی وهستی...
پدرعزیز و مهربانم،جانم فدای نگاه پر از مهرت که هرچه دارم از دعای خیر توست...
دختر عزیزتر از جانم...
پسر عزیزتر از جانم...
همسر مهربانم و همیشه همراهم...
این وبلاگ یادگاری است از من تا اگر روزی نبودم؛ مرور بخشی از لحظات عمرم شادی بخش لحظات عمرتان باشد.شروع وبلاگ 1393/10/13