سکوت نکن … زمزمه کن گاهی ! قدم بزن در کوچه های زندگی … و گاهی آرام پرواز کن … این آبی بیکران مال تو نباشد … مال کیست ؟ فرقی نمی کند گودال آبی کوچک باشی، یا دریای بی کران، زلال باشی، آسمان در تو پیداست.
خط بزنید از زندگیتان تمامِ آدمهاى بلاتکلیفى که غیرِ قابلِ پیش بینى اند تمامِ آدمهایى که حرف می برند و مى آورند آدمهایى که چون خودشان به جایى نرسیدند، تو را هم متقاعد می کنند به درجا زدن آدمهایى که تخریب را از تعریف بهتر بلدند آدمهایى که با کنایه حرف می زنند “سَمى”اند… آرام آرام تمامِ زندگیتان را به نابودى می کشند آرام آرام از شما فاصله می گیرند و با خیالِ راحت،زمین خوردنتان را جشن می گیرند
ای کاش...!! عطر خوش چای و پولکی برمی گشت آن خاطره ها یکی یکی برمی گشت ای کاش...!! دوباره کودکی روزای جمعه خانه مادربزرگ بازی ها و قصه های شیرین پدر بزرگ برمی گشت...
چون كوه نشستم من با تاب و تب پنهان صد زلزله برخیزد آنگاه كه برخیزم برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش وین سیل گدازان را از سینه فروریزم چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم چون خشم رخ افروزد در صاعقه آویزم ای سایه ! سحرخیزان دلواپس خورشیدند زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم
سخنی با عزیزانم:
مادر عزیزم ومهربانتریم که هر چه آموخته ام ، تو اولین معلم و بهترین استادم بودی وهستی...
پدرعزیز و مهربانم،جانم فدای نگاه پر از مهرت که هرچه دارم از دعای خیر توست...
دختر عزیزتر از جانم...
پسر عزیزتر از جانم...
همسر مهربانم و همیشه همراهم...
این وبلاگ یادگاری است از من تا اگر روزی نبودم؛ مرور بخشی از لحظات عمرم شادی بخش لحظات عمرتان باشد.شروع وبلاگ 1393/10/13