یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گرچه در خویش شکستیم صدایی نکنیم پر پروانه شکستن هنر انسان نیست گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
ایستاده ام بر بام اسفند باچشمانی خیره به روزهایی که تلخ و شیرین گذشت و خاطره شد ... حالا بهار در راه است لبریز از عطر بهار نارنج سرشار از شکوه علفزار با کوله باری از شکوفه های عشق سبزه های امید و ابرهایی که آبستن باران اند ... شاید خدا خواست و این بهار درخت آرزوهایمان جوانه زد ...
سالها رفت و هنوز يک نفر نيست بپرسد از من که تو از پنجره عشق چه ها مي خواهي صبح تا نيمه ي شب منتظري همه جا مي نگري گاه با ماه سخن مي گويي گاه با رهگذران خبر گمشده اي مي جويي راستي گمشده ات کيست؟کجاست؟ صدفي در دريا است؟ نوري از روزنه فرداهاست؟ يا خدايي است که از روز ازل پنهان است؟ بارها آمد و رفت بارها انسان شد وبشر هيچ ندانست که بود خود اوهم به يقين آگه نيست چون نمي داند کيست چون ندانست کجاست چون ندارد خبر از خود که خداست …..
حرفهای ما هنوز ناتمام .... تا نگاه میکنی : وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی! پیش از آنکه با خبر شوی لحظهی عزیمت تو ناگزیر می شود آی ..... ای دریغ و حسرت همیشگی ناگهان چقدر زود دیر میشود!
با تو ام ای لنگر تسکین! ای تکان های دل! ای آرامش ساحل! با تو ام ای نور! ای منشور! ای تمام طیف های آفتابی! ای کبودِ ارغوانی! ای بنفشابی! با تو ام ای شور ای دل شوره شیرین! با تو ام ای شادی غمگین! با تو ام ای غم! غم مبهم! ای نمی دانم! هر چه هستی باش! ای کاش… نه،جز اینم آرزویی نیست: هر چه هستی باش! اما باش!
سخنی با عزیزانم:
مادر عزیزم ومهربانتریم که هر چه آموخته ام ، تو اولین معلم و بهترین استادم بودی وهستی...
پدرعزیز و مهربانم،جانم فدای نگاه پر از مهرت که هرچه دارم از دعای خیر توست...
دختر عزیزتر از جانم...
پسر عزیزتر از جانم...
همسر مهربانم و همیشه همراهم...
این وبلاگ یادگاری است از من تا اگر روزی نبودم؛ مرور بخشی از لحظات عمرم شادی بخش لحظات عمرتان باشد.شروع وبلاگ 1393/10/13